۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

سخت پوستی به نام جامعه

بعضی از جاندارانی که در طبیعت وجود دارند سخت پوست هستند. این جانداران بدنی نرم دارند که با پوسته ای سخت پوشانده شده ست. اگر ساده انگارانه به این جاندار ها نگاه کنیم، ممکن است تصور کنیم که این پوسته است که به بدن شکل می دهد وآن را با این شکل خاص حفظ می کند. اما کمی که بیشتر بیندیشیم متوجه خواهیم شد که بدنِ نرمِ جاندار است که شکل پوسته ی سخت بیرونی را تعیین می کند. پوسته ی بیرونی موجودیت مستقلی ندارد و فقط تجلیِ بالادستیِ شکلی است که آن بدنِ نرم از خودش دارد. وقتی که جاندار آرام آرام بزرگ می شود و یا طی رشد، کمی تغییر شکل می دهد، پوسته ی بیرونی خود به خود موضوعیت خودش را از دست می دهد و بدن را رها می کند؛ یا به شکل دقیقتر، بدن آن پوسته را رها می کند؛ این همان رخدادی ست که به اش پوست اندازی می گویند. حتمن پوسته های قدیمیِ خالیِ این گونه جانداران را در طبیعت دیده اید. اکنون بدن، پوسته ی جدیدی برای خودش ایجاد می کند. این پوسته ی جدید تجلیِ بالادستیِ حالت و اندازه ی این محتوای نرمِ جدید است.

قبل از این که بدن نرم درونی تغییر خاصی بکند، اگر هر گونه تلاشی برای از بین بردن پوسته ی سخت بیرونی بکنیم، حتا در صورت موفقیت هم بلافاصله بدنِ نرم، پوسته ی جدید دیگری برای خودش خواهد تنید که از نظر شکل و اندازه دقیقن مشابه همان پوسته ی قبلی ست.

مَثَلِ جامعه و حکومت موجود بر آن، مَثَلِ همین بدنِ نرم و پوستِ سختِ موجود بر آن است. در نگاهی ساده انگارانه به نظر می رسد که حکومت، موجودیتی مستقل دارد و همو است که به جامعه شکل می دهد، یا اینکه حکومت مستقل از جامعه است. اما بهتر و بیشتر که بیندیشیم پی خواهیم برد که این در واقع جامعه است که شکل آن پوسته ی سخت (حکومت) را تعیین می کند. اگر جامعه به درجه ای از رشد برسد که دیگر آن حکومت برایش کم و تَنگ باشد، حکومت خود به خود و به طور طبیعی مزمحل شده و توسط جامعه به پشت سر گذاشته می شود. جامعه ی جدید، حکومت متناسب جدیدی برای خودش خواهد تنید.

قبل از اینکه جامعه تغییر خاصی بکند و فرهنگ به رشد ملموسی برسد، هیچ تغییری در حکومت رخ نخواهد داد. هرگونه تلاشی بکنیم که حکومت را از بین ببریم یا با زور تغیییر شکلی در آن ایجاد کنیم، دیری نخواهد پایید که این جامعه دوباره حکومتی با شمایل قبلی بر روی خودش به وجود بیاورد. به همین دلیل است که این همه شاهد بوده ایم با کنار زده شدن اجباریِ یک دیکتاتوری از روی جامعه ی ایران، این جامعه به سرعت دیکتاتوری جدید دیگری را بر روی خودش تنیده، و کنار زننده گان دیکتاتوریِ قبلی ناباورانه به پیدایش دیکتاتوریِ جدید نظاره گر شده اند. گواه دیگر این ادعا این است که هیچ وقت "جامعه ی دموکراتی" مانند مثلن جامعه ی کنونی فرانسه، اجازه ی پوشانیده شدن پوسته ی یک دیکتاتوری به اش را نخواهد داد. چنین کاری کاملن ناشدنی ست. چون که آن بدن نرم، شکلی دموکرات دارد، و تنها پوسته ای به همین شکل را (به طور طبیعی) بر روی خودش ایجاد می کند.

کسانی که دلشان برای ایران می تپد و دوست دارند که در جایی در آینده، ایران حکومتی دموکرات داشته باشد، باید آگاه باشند که مسیر اصلاح حکومت، از اصلاح جامعه می گذرد. از همین امروز شروع کنیم به آگاهی دادن به تمام افراد جامعه ی ایران، از پدر و مادر و خاله و عمو گرفته تا دوست و همکلاسی و همسایه و فروشنده ی سرِ کوچه تا همه ی دیگرانی که به هر طریقی ممکن است بتوانیم با ایشان ارتباط برقرار کنیم. مشق امروز ما، سرمشقِ دموکراسی ست که به دیگران بدهیم.


۵ نظر:

  1. مرسی از متنت. با اجازه من خوبی هاش رو میزارم بقیه در کامنت ها بگن.

    من هیچ استدلالی در متنت نمی بینم. یعنی یک تشبیه شاعرانه و زیبا کردی اما نمی فهمم چرا باید جامعه و دولت مثل اون پوست نرم و سخت باشن. البته می تونی بگی تشبیه رو برای نزدیک کردن ذهن ها با آن چه در ذهن خودت بوده به کار بردی (هدف اصلی تشبیه معمولا همینه) که در این صورت سوال اینه که اصلا چرا معتقدی جامعه تغییر نکنه حکومت تغییر نمی کنه؟ این ادعا که «قبل از اینکه جامعه تغییر خاصی بکند و فرهنگ به رشد ملموسی برسد، هیچ تغییری در حکومت رخ نخواهد داد.» از کجا اومده؟ اگه نظر شخصیته، که خب سوال من چیز بیخودیه! اما اگه ادعاییه که میخوای براش دلیل بیاری، من دلیلی نیافتم.
    یا مثلا این ادعا که «هیچ وقت "جامعه ی دموکراتی" مانند مثلن جامعه ی کنونی فرانسه، اجازه ی پوشانیده شدن پوسته ی یک دیکتاتوری به اش را نخواهد داد.» چه پشتیبانی داره؟ می دونی این چه قدر ادعای بزرگیه؟
    مثال نقض این ادعا سکولار شدن کشورهاست که در خیلی از مواقع از بالا به پایین رخ داده. مثلا ترکیه که آتاتورک به زور ملت رو سکولار کرد و حجابشون رو برداشت. خیلی هم باهاش مخالفت شد اما درست شد اوضاع.
    البته من کلا با حرفت موافق ام ها. اما به نظرم ادعاییه که نمی شه به این راحتی براش دلیل آورد. صرفا یک احساسه. اما علت این حرفهام اینه که من کلا با واژه «فرهنگ سازی» مشکل دارم. اینکه بگیم ریشه همه مسایل فرهنگه و از این حرفها. به نظر من فرهنگ و خروجی مورد نظر ما یک حلقه فیدبک ایجاد می کنن. نمونه معروفش هم مصرف انرژیه. مادامی که بخوایم با فرهنگ سازی اصلاحش کنیم هیچ کاری نمی شه کرد اما اگر قیمت رو ببری بالا سریع می بینی که فرهنگش هم ساخته می شه، مردم کم مصرف می کنن، خونه ها کوچک تر می شه و همه زندگی بر این مبنا شکل می گیره و بچه های نسل بعد فرهنگشون می شه همین جور مصرف.
    من به اینکه باید جامعه رو اصلاح کرد شک ندارم، اما به این شک دارم که مادامی که جامعه اصلاح نشه نمی شه از بالا کاری کرد.

    پاسخحذف
  2. Man 100% movafegham.

    Mardome ye jame'an ke un jame'aro misazan.
    Hokumatam tashkil mishe az mardome hamun jame'e.

    In vasat faghat ye seri ke ba norme jame'e motefavetan be khastehashun nemiresan.

    پاسخحذف
  3. حرفت تا حدودی درسته ولی همون طوری که اصلاح جامعه از درون بسیار اساسی هست، ولی امکان قانون گزاری و تنظیم نهادها و چهارچوب های حکومتی به شکل دموکراتیک - حتی در حد امکان و یک قانون ساده- هم تا نباشه سرعت اصلاح جامعه به صفر میرسه
    خیلی مخلصیم

    پاسخحذف
  4. واقعیت اینه که هر حکومت دیکتاتوری از همه ابزارهایی که داره (مذهب و بی سوادی و ...) برای عقب نگهداشتن مردم استفاده میکنه. در اینکه گذار به دموکراسی بالاخره اتفاق میفته شکی نیست. سوال اینه که چطور میشه تسریعش کرد

    پاسخحذف
  5. تشبیهت از نظر تاثیر گذاری تصویری عالی بود! خوشم اومد.. ولی دوتا مساله هست که قدرت تعمیم و نتیجه گیری ش رو می گیره به نظرم:
    ۱- همون طور که محمد گفت رابطه ی حکومت و مردم فقط از پایین به بالا نیست که هیچ، به نظر من بعضی اوقات، زمان و انرژی بعضی اصلاح های بالا به پایین به مراتب کمتر از اصلاح پایین به بالاشونه. خیلی از مصلحان سیاسی/اجتماعی عمده ی کاری که کردن از طریق فرهنگ سازی مستقیم توی جامعه نبوده. بلکه قدرتی داشتن و در چارچوب قدرتشون یه سری تغییرات فرهنگی رو به زور تزریق کردن به جامعه. و نه فقط سیاستمداران که حتی فشارهای بین المللی یا جنگ یا امثال اینها هم خیلی تاثیر های عجیبی می گذاره که مثل دنده عوض کردن تحول های بشری می مونه. شاید اگه نبودن تغییرات بطئی جامعه قرنها فرصت می خواست. مثلن واقعن فک نمی کنم اگه آثار چند وجهی جنگ جهانی نبود، فضای فکری/فرهنگی غرب شکل امروزی رو می داشت. یا واقعن سوآله برام که اگه جنگ عراق پیش نمیومد قدرت روحانیت در ایران به این وضعیت می رسید.
    ۲- شاید این مسیر تحولی پوست اندازی در درازمدت تاریخی درست باشه ولی خیلی پرسپکتیو می خواد دیدن این روند به خاطر این که در گذر این تغییرات طول عمر ماها خیلی ناچیزه.. توی تشبیهت معتقدی که حکومت اگر بازنماینده ی واقعیات جامعه نباشه خود به خود قدرتش مزمحل میشه. من این ایده به نظرم معقول میاد، منتها طبیعیه که سیستم پایداری که تو از رابطه ی قدرت ِحکومت و مردم در نظر داری، یه نواسانات ناپایداری بکنه. و به نظر من به تجربه ی تاریخ، ثابت زمانی محو شدن این نواسانات ناپایدار چندین برابر طول عمر ماهاست. و این قضاوت ما از این که کجای این مسیر هستیم و این که جهت بهینه کدومه رو سخت می کنه.

    پاسخحذف

با پشتیبانی Blogger.